سه شنبه 29 تير 1395برچسب:شهید باکری,شهید مهدی باکری,وصایای شهدا,شهید,شهدا,وصیت شهدا,اسلام,شکرگزار, :: 13:13 :: نويسنده : Rogayyeh
عزیزانم اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده، باز هم کم است. (شهید مهدی باکری)
سه شنبه 16 تير 1394برچسب:شهدا,تفحص,شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی, :: 16:49 :: نويسنده : Rogayyeh
طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد...
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که شهيد دراز کش مجروح شده بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است...
پدری سر پسر را به دامن گرفته است...
شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر...
یک شنبه 31 خرداد 1394برچسب:یواشکی,دیروز,امروز,بی حجابی,حجاب,شهدا,شهید گمنام,جبهه, :: 1:15 :: نويسنده : Rogayyeh
روزگاری در سرزمینـم یــواشکی ساکشان را می بستنــد ،
کردن سنشان بـه جبــهه برونــد ،
و اما امروز موج ترویج آزادانه بیحجابی در فیسبوک و پس کوچه های
شهرها دیده می شود.
برگرفته از دهکده ی حجاب
سه شنبه 26 خرداد 1394برچسب:پیامی اورده اند,پوستر,شهدا,شهید گمنام,۱۷۵شهید غواص, :: 18:20 :: نويسنده : Rogayyeh
شهداشرمنده ایم...
ﺟﺎﯼ (ﺷﻬﯿﺪ ﻫﻤﺖ) ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﯼ ﮔﻮﺷﺘﻮ میبرم ... ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ آﻭﺭﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻧﯿﺴﺖ ... ﺟﺎﯼ (ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ) ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽﺍﺵ ﻏﺎﺩﻩ ﺟﺎﺑﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﺘﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺒﯿﻨﻦ ... ﺟﺎﯼ (ﺷﻬﯿﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﺑﺎﮐﺮﯼ) ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ بود... ﺟﺎﯼ (ﺷﻬﯿﺪ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﺪﯾﻦ) ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ... ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﻨﻮﺯﻡ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻤﯿﻞ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﻡ ... ﺁﯾﺎﺑﺎﻭﺭﺗﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ... ؟ ﺟﺎﯼ (ﺷﻬﯿﺪ ﻋﺒﺎﺩﯾﺎﻥ) ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﺩﺭ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﻭ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ...؟ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﯽ ﺩﺭﺑﺪﺭﯼ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ... ﭘﺲ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﻣﯿﺸﻮﺩ... ؟ ﺟﺎﯼ (ﺷﻬﯿﺪ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ) ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ...ﺧﺎﻧﻤﺶ ﮔﻔﺖ: ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥتکان ﺑﺨﻮﺭﺩ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ..ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺪ ... ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ... ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ...!! ﺟﺎﯼ (ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺻﻐﺮﯼ ﺧﻮﺍﻩ) ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﻫﻤﺮﺯﻣﻬﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻣﺤﻤﺪ، ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ ... ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺭﺷﯿﺪﺕ، ﺁﺧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻥ ..ﻫﻤﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮﻧﺪ ...ﺧﺎﻧﻤﺶ ﮔﻔﺖ: ﭘﯿﮑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ... ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻨﺶ ...؟ ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺎﺑﺪﭘﻮﺭی، ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺖ: ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﺭﻡ...ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ...ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻤﺶ... ﺟﺎﯼ (ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥ) ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎﯾﺶ ﺍﻓﺸﯿﻦ ﻭ ﺍﻣﯿﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﭺ ﮐﻨﯿﺪ... ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ... ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﯽ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪﻧﺪ... ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ: ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ... ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ...ﺧﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻮﯼ ﻣﺮﺩﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ. ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﮔﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ..ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ... ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﻣﺤﻤﺪﯼ... ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﯿﺰﺩ... ﮔﺎﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﺎﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﻋﮑﺲ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ... ﺍﻣﺎ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ... ﺗﻮﯼ ﻋﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ... ﺟﺎﯼ (ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ) خالی که ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﻨﯿﺪ، و در آخر دعا کنید شهید شویم که اگر شهید نشویم باید بمیریم...
اینجا ایران قـــــرن 21 اســــت...! اینجا صـــدای آهنگهــــای پـاپ لس آنجــلســـــی و غرب زده آن قدر بلنــد است که فریــادهای «حــاج مهــدی باکــری» به گوش نمی رسد... اینجا ایــران قرن 21 اسـت! اینجا همه «حـاج ابراهیم همـت» را با اتوبان همـت می شناسند... اینجا ایـــران قرن 21 است! اینجا بر دیوارهای شهــــــــــر روی عکس شهیــــد، پوستــــر تبلیغــاتی می چسبانند... اینجا ایـــران قرن 21 است! اینجا نام شهیــــد را برای اینکه بچه ها خشونــت طلب و جنگ طلـــب بار نیایند از کوچــــه ها برداشته و نام نگیـــن و جاویــــد می گذارند... اینجا ایــــران قرن 21 است! اینجا ستارگان درخشـــــان هالیــــــــوود آنقدر زیــــــاد شده اند که دیگر کسی ســتارگان پرفروغ کربـــلای ایــــــــران را نمی بینــــــد... اینجا ایـــران قرن 21 است! اینجا دیگر شهــــدا زنـــده نیستنــــد و در پیچ و خمهای عصر ارتباطات، به خاک سپــرده شده اند… اینجا ایــــــــــــران قرن 21 است! اینجا دیگر کسی نمی خواهد گمنام بماند، همه به دنبال کسب نام هستند… اینجا ایــران قرن 21 است! اینجا جانبـــازان موجــــــی را از اجتماع دور نگه می دارند تا آسیبی به افکـــــار عمومــی نرسانند… اینجا ایــران قرن 21 است! اینجا خرمشهـــــر دیگر خونیـــن شهر نیست، خرمشهــــر دیگر 36 میلیون جمعیــــــت ندارد… اینجا ایـــران قرن 21 است! اینجا کسی نمی داند، مهــدی باکـــری در وصیت نامه خود از خـــدا خواسته بود جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکنـــد… اینجا دشمـــن در خانـــــه های ماست، دیگر کســـی حاضـــر به نبــــــرد با دشمـــن نیسـت... اینجا کسی نمی خواهد با صدای اللـه اکبـــــــــــر،لرزه بر تن دشمــــن بیاندازد… اینجا در پناه مـــیز هستیم، دیگر کسی پشت خاکـــریــــز پنــاه نمی گیرد... اینجا جانبــــــــاز شیمیـــــــــایی ، به خاطر نداشتن پـــول، در بیمارستــان پذیــــــرش نمی شود و شهــد شهـــــادت می نوشـد... اینجا ایـــران قرن 21 است! اینجا کسی نمی داند، شب عملیات خیبــــــــــر حاج مهـــدی باکری ، برادرش حمیــــــد باکری را جاگذاشت و رفـــــــت... اینجا کسی نمی داند، مهـــــدی زیـــــن الــــدین، رتبه چهار کنکور سراسری را داشت... اینجا کسی نمی داند، تکه های پیکر محـــــــــــمد نوبخـــــت را درون گونـــی برای خانواده اش فرستاده بودند... اینجا روســـــری ها هر روز کوچکـــتر می شود و مانتـــــو ها هر روز کوتاهتـــــر و تنگــتر... اینجا دختــــــرها پســـــر شده اند، پســــرها دختــــر شده اند، مردان بی غیــــــــــرت شده اند، زنـان بی حجــاب شده اند... اینجا دیگر کســـــی، احترامی برای چفیـــــــه شهـــدا قائل نیست.. اینجا دعای عهــــــــــد را فراموش کرده ایم، زمان ندبـــــه و سمــــــاوات را گم کرده ایم.. اینجا برای زیبا سازی شهـــرها، میلیونهـا هزینــــه می شود اما برای تعویض سنگ قبــر فرسوده شهـــدای گمنــــــام بودجه ای نداریم ... اینجا در هر کجای این سرزمین خونین اسلامی، حقیقـــــت به مسلخ مصلحـــت می رود...!!! اینجا ایـــــــــــران قرن 21 است! بعد از شهــدا چه کردیم؟ ای شهیـــــــــــدان لباس های خاکــی تان را در میــدان های میــن و لابه لای سیم خاردارها رهــا کردیم... عهــدمان را شکستیم و دعای عهــد را فراموش کردیم، زمان ندبه و سمات را گم کردیم... شربــــــت های صلواتـــــی را با نسیان بر زمین ریختیم و به عطــش خندیدیـم... بر تصــــاویر نورانی تان روی دیوارهای شهر رنگ غفلت پاشیدیم و پوستر تبلیغاتی نصب کردیم.... تاول شیمیـــــــــــایی را از یاد بردیم...و غیـــــــــــــــــرت ها را به بهایی اندک فروختیم... عشــــــــق را به بازی گرفتیم و از خـــــــــــــون هایتان به راحتی گذشتیم... ( شـــــهدا شــرمــنـــــــــده ایم )
پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:شوخ طبعي يک رزمنده ايراني تا لحظه آخر !!,مطالب جالب,عكس,شهدا, :: 11:31 :: نويسنده : Rogayyeh
مصاحبه گر : رو برداشتم و رفتم بالاي سرش داشت اخرين نفساشو ميزد ازش پرسيدم اين لحظات اخر چه حرفي براي مردم داري با لبخند گفت:از مردم کشورم ميخوام وقتي براي خط کمپوت ميفرستن،عکس روي کمپوت ها رو نکنن گفتم داره ضبط ميشه برادر يه حرف بهتري بگو با همون طنازي گفت..اخه نميدوني سه بار بهم رب گوجه افتاده. از خاطرات يک رزمنده سلام بر آنهايي كه از نفس افتادندتا ما از نفس نيفتيم قامت راست كردند تا ما قامت خم نكنيم به خاك افتادند تا ما به خاك نيفتيم سلام بر آن هايي كه رفتنند تا بمانندو نماندند تا بميرند... سلام بر شهدا...!
اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن بچسبد آن را با خونم می شویم «شهيد حسن خلعتبري» يادمان باشد آرامش امروز را مديون ديروزيم...ديروز و جوانهايش
پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:معشوق,جملات زيبا و كوتاه و زيبا,شهدا,شهيد احمد جهاندار,عكس, :: 12:22 :: نويسنده : Rogayyeh
خدایا! ...منِ ضعیف و ناتوان، دوست دارم چشمهایم را دشمن در اوج دردش، در بستان از حلقه درآورد و دستهایم را در تنگهی غرب کردستان قطع کند و پاهایم را در خونینشهر از بدن جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهایش کند و سرم را در کوههای پیرانشهر از تن جدا نماید، تا در کمال فشار و آزار، دشمنان مکتبم ببینند که گرچه چشمها و دستها و پاها و قلب و سینه و سرم را از من گرفتهاند، اما یک چیز را نتوانستهاند بگیرند و آن ایمان و هدفم است که عشق به الله و معشوقم و عشق به امام و اسلام است. شهید «احمد جهاندار»/ شهادت: سقز يادمان باشد آرامش امروز را مديون ديروزيم...ديروز و جوانهايش هفته ي دفاع مقدس گرامي باد
سه شنبه 2 مهر 1392برچسب:وقت خداحافظيه,عكس,شهدا,جملات زيبا,هفته ي دفاع مقدس, :: 13:52 :: نويسنده : Rogayyeh
شب عملیات که می شد
بعضیها معرکه راه می انداختن بچه مرشد!
جااااان مرشد
اگه گفتی حالا وقت چیه؟
بعد همه با هم می گفتند:
وقت خداحافظیـــــه......
هر کدوم این شهدا وقتی به سفر می رفتند
برای مادرانشان قامتی داشتن علی اکبری....!
اما حالا....... از سفر برگشته اند،
با قامتی علی اصغری.......
يادمان باشد آرامش امروز را مديون ديروزيم ...ديروز و جوانهايش
هفته ي دفاع مقدس گرامي باد
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:مثل همه ي ما,عكس,جملات زيبا و كوتاه از شهدا,شهدا, :: 17:15 :: نويسنده : Rogayyeh
مثل همه کودکان در آغوش گرم مادرش بزرگ شد و مثل همه نوجوان ها، در همین کوچه ها و خیابان ها فوتبال بازی می کرد و مثل همه جوان ها عاشق شد. ناگهان کسی، دلش را ربود و اسمش را گذاشت شهید. مثل همه ما بود اما مثل همه ما نشد.
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:مواظب باشيد,عكس,جملات زيبا و كوتاه از شهدا,سخنان شهيد جهان آرا,شهدا,ايمان, :: 16:54 :: نويسنده : Rogayyeh
بچه ها اگر شهر سقوط کرد
جمعه 8 شهريور 1392برچسب:راهزنان طريق حق,عكس,جملات زيبا و فلسفي از شهدا,شهدا,شهيد اويني, :: 16:43 :: نويسنده : Rogayyeh
خوف فرزند شک است...
و شک زائیده ی شرک
و این سه ، خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حقند...
که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راه تو را خواهد زد
و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.
شهید سید مرتضی آوینی
پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:الـــلّـــه اڪبر بــــرادر ,عكس,شهدا,جملات زيبا و كوتاه,جملات فلسفي, :: 20:5 :: نويسنده : Rogayyeh
الـــلّـــه اڪبر بــــرادر ... گردان پشت ميدون مين زمين گير شد. چند نفر فتن معبر باز كنن،15ساله بود. چند قدم كه رفت برگشت،گفتند ترسيده! پوتين هاشو داد به يكي از بچه ها و گفت: تازه از گردان گرفتم حيفه،بيت الماله! و پا برهنه رفت...
« عکس شهدا را به دیوار می زنیم و عکس آن حرکت می کنیم» نمی دانم از کجا شروع کنم ، از دلتنگیم نسبت به شهیدان بگویم و یا از اوضاع اسفناک جامعه ، جامه ای که در آن دیگر غیرت و حیا و عفت جایگاهی ندارد . محمد جان ، چه خوب شد نبودی که ببینی شهر در محاصره صدامیان فرهنگی است . اگر در میان ما بودی ، فقط خون دل خوردن نصیبت می شد . شهید محمد جهان آرا ، مردان ما ، غیرت خود را قورت داده اند و با زنان و دختران نیمه عریان خود در خیابان ها و پارک ها پرسه می زنند ، ای کاش کار به اینجا ختم می شد ، دیگر چیزی در مورد بدحجابی و بی غیرتی به تو نگویم که « الحر تکفیه الاشاره » . ای شهید مجید بقائی عزیزم ، وقتی که در خیابان انقلاب ، عکس وچهره ی مبارکت را می بینم ، سرم را به زیر می اندازم و به عکست نگاه نمی کنم ، فکر نکن که من تو را دوست ندارم ، نه اینچنین نیست ، اما وقتی که چهره ی نورانی تو را می بینم ، از خجالت و شرم ، آّب می شوم و سرم را به زیر می اندازم . نمی دانم شهدا اگر ما را ببینند چگونه با ما رفتار می کردند ؛ زیرا که آنها شاهد و ناظر ما هستند . ای خواهرم ، شهدا ، سرخی خونشان را فدای سیاهی چادر تو کردند ، تو را به خون پاک شهدا ، حجابت را رعایت کن و ما را جلوی شهدا رو سیاه مکن . شهداء از همه ی ما گله دارند ؛ به ما می گویند : جامعه ی با عفتی را به شما امانت دادیم ، پس چرا در حفظ امانت کوتاهی کردید .
يادمان باشد آرمش امروز را مديون ديروزيم...ديروز و جوانهايش
چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:جملات شهيد محمد حسين تجلي,عكس,شهدا,شهداي زنجان, :: 9:46 :: نويسنده : Rogayyeh
عجب درديست از يك سو بايد بميريم، شهيد فردا شويم و از سوي ديگر بمانيم تا فردا شهيد نشود. آري نگران فرداييم فردايي كه به خاطر آن شهيد ميشويم. شهيد محمد حسين تجلي دوستان عزيزخيلي ها شهيد تجلي را با دست نوشته هايش ميشناسند. محمدحسین در بیست و چهارمین بهار زندگی اش سرخ رویید و ساقه ای از وجودش را به ما بخشید اگر دوست داری او را بیابی , خیلی دور نیست , شاید در وجود خودت باشد , اگر بگردی پیدایش می کنی . "من سرخ روییدم و قبل از اینکه به زردی گرایم ساقه ای از سرخی وجودم را به آن که خواهد خواهم شد و او نیز سرخ خواهد رویید , شاید که او تو باشی"
دستنوشته ها- نامه ها و خاطرات محمدحسین در کتاب صرف خون جمع آوری شده است.بهتون توصيه ميكنم حتما اين كتاب را مطالعه كنيد. يادمان باشد كه آرامش امروز را مديون ديروزيم...ديروز و جوانهايش آیا میدانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ، این متن رو میخونی از جان گذشتگی هزاران شهید است که فراموششان کردیم؟ شهدا شرمنده ایم...
جمعه 7 تير 1392برچسب:سن سربازی پایین نیومده , سن عاشقی و غیرت پایین اومده,عکس,شهدا, :: 15:23 :: نويسنده : Rogayyeh
افسر عراقی تعریف می کرد: ادامه مطلب ...
وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همت
به تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غمزده غرق ستاره است ، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند. ای کاش به خود می آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی ... ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند. مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد . پدر و مادر ؛ من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم شهادت در قاموس اسلام کاریترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور،شرک و الحاد میزند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک) .
و السلام؛
محمد ابراهیم همت
وصیت نامه شهید محمد جهان آرا
از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».
بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین.
تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.
من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم.
خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در ...
و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت.
ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟
ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.
ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.
ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛
ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.
ادامه مطلب ... |